شخصی در حالی که کیسه ای در دست داشت، نزد مردی پارسا آمده و گفت:
استاد! دلم تاریک شده، مرا موعظه ای کن!
پارسا گفت: در کیسه ات چه داری؟!
گفت: دِرَم.
گفت: چقدر است؟
گفت: هزار دِرَم.
گفت: کیسه ات را باز می کنی؟!
مرد سر کیسه را باز کرد!
گفت: یک درهم از کیسه بردار و بر کاسه چشمت بگذار!
چنین کرد!
گفت: حالا چشمت را باز کن و ببین!
گفت: درهم بر چشم من است چگونه ببینم؟!!
گفت: ای مرد! یک درهم بر چشم سر گذاشته ای دنیا را نمی بینی! پس هزار درهم بر دل گذاشته ای چگونه دلت تاریک نشود و آخرت را بخواهی ببینی؟!
درباره این سایت